تنها شیرینی ضیافت مرگ که عطر و طعمش دعاست
سایت تابناک در مطلبی به مناسبت 23 مرداد تولد علی حاتمی به نقل برخی دیالوگ های ماندگار این کارگردان و نویسنده ایرانی پرداخته و از او بعنوان مینیاتوریست سینمای ایران یاد کرده است.
برخی از این دیالوگها را که پیش از این در وبلاگم نگذاشته بودم از اینجا برداشته ام:
سوته دلان
مجید (بهروز وثوقی): خوش به سعادتتون که میرین روضه، جاتون وسط بهشته، ما که دنیامون شده آخرت یزید. کیه ما رو ببره روضه؟ آقا مجید تو رو چه به روضه، روضه خودتی، گریه کن نداری، وگرنه خودت مصیبتی، دلت کربلاس!
****
دکتر (جهانگیر فروهر): دلمون برات تنگ میشه، بهت عادت کرده بودیم. به اخم و تخمات، اولدرم بلدرمات، سگ صلحیات. ولی گور پدر دل ما! دل تو شاد! ( - ۱۳۵۶)
***
مجید (بهروز وثوقی): ساعت زنگ زده دیگه زنگ نمی زنه چون زنگ هاشو زده.
مادر:
مادر (رقیه چهره آزاد):سر شام گریه نکنین، غذا رو به مردم زهر نکنین. سماور بزرگ و استکان نعلبکی هم به قدر کفایت داریم، راه نیفتین دوره در و همسایه پی ظرف و ظروف. آبرو داری کنین بچهها، نه با اسراف. سفره از صفای میزبان خرم میشه نه از مرصع پلو. حرمت زنیت مادرتون رو حفظ کنین. محمد ابراهیم، [گوشت قیمه را] خیلی ریزش نکن مادر، انوقت میگن خورشتشون فقط لپه داره و پیاز داغ.
محمد ابراهیم (محمدعلی کشاورز): لغز بخونن طعنه رو پهنه میکنم میکوبم تو ملاجشون. دکی اینو.
مادر: میمونه یه حلوا، هدیه صاحبان عزا به اهل قبور. این تنها شیرینی ضیافت مرگ، عطر و طعمش دعاست. روغن خوبم تو خونه داریم، زعفرونم هست، اما چربی و شیرینی ملاک نیست، این حرمتیه که زندهها به مردههاشون میذارن. اجرشم نزول صلوات و حمد و قل هوالله ست. فقط دلواپس آردم. خاطر جمع نیستم. میترسم مونده باشه.
محمد ابراهیم: آرد هشتر خان میخرم برات، فرد اعلا، حلوا میپزم، تر حلوا.
کمال الملک
عضدالملک (هوشنگ بهشتی): ان شاالله که سال آینده این باغبان پیر خدمتگزار، توفیق تقدیم نهال برومندی دیگری داشته باشد.
ناصرالدین شاه (عزت الله انتظامی): امیدوار نباش، مدرسه هنر مزرعه بلال نیست آقا، که هر سال محصول بهتری داشته باشد. در کواکب آسمان هم یکی میشود ستارهی رخشان، الباقی سوسو میزنند.
***
کار جهان به اعتدال راست میشود، همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید. اتابک بدش نیاید، ما که صدراعظم مثل بیسمارک نداریم که نقاشباشی آن طوری داشته باشیم. بیله دیگ بیله چغندر.
دلشدگان
با همه بلند بالایی؛ دستم به شاخسار آرزو نرسید!
***
احمدشاه قاجار: کاش این دنیا هم مثل یک جعبه موسیقی بود، همه صداها آهنگ بود، همه حرفها ترانه
***
جوهر ادب ما، خون سهراب است و... طاهر.
هزاردستان
رضا خوشنویس (جمشید مشایخی): ولایت زندان، ما را طلبید عاقبت این عشاقخانه. هنوز زنجیر در گوشت است، زنجیرک! موریانه گوشت! کی به استخوان میرسی آخر. زنجیرک! تسبیح عارفان، صدای پای من حالا شنیدنی ست، از این دست ساز، کوه کوچک!
***
رضا خوشنویس: چه نخبگانند این جانیان! از هوای مایه زندگی مرگ بی صدا میسازند!
حاجی واشنگتن
حاجی (عزتالله انتظامی): آیین چراغ خاموشی نیست، قربانی خوف مرگ ندارد، مقدر است. بیهوده پروار شدی، کمتر چریده بودی بیشتر میماندی، چه پاکیزه است کفنت، این پوستین سفید حنابسته، قربانی، عید قربان مبارک، دلم سخت گرفته، دریغ از یک گوش مطمئن، به تو اعتماد میکنم همصحبت. چون مجلس، مجلس قربانی است و پایان سخن وقت ذبح تو، چه شبیههه چشمهای تو به چشمهای دخترم، مهرالنساء، ذبح تو سخته برای من.
سلطان صاحبقران
مقدر است امروز لباس نو بپوشم، اگر میتوانی درد و غم را هم از تن من بشوی.
به راستی که... " مجــازی " نـیســـت این " حـقیقت " کــه دوســـتان " مجـــازی " مــن " حــقـیقی تـرین " حــقیقت زنـدگی مـنند !